اختصار نوشت :موقعی که بطور قطعی خداحافظی کردم خیلی حرفا باهاتون دارم..
دیگه نمیتونم
می مونم اما..
میدونم که خیلیا حوصله ی خوندن آپمو ندارن،پس اونایی که حوصله شو دارن و لینکای وفا دار و دوستای
عزیزم لطفا"بیان ادامه مطلب..
لیلی (داستان)

آبجیا و داداشای گلم امروز یکی از داستانامو براتون گذاشتم که البته
اوایل بازگشائی وبم گذاشته بودمش و لینکای قدیمم و ی سری از دوستام
خوندنش ولی اینبار ی کم متفاوت تره دوس داشتین اول آهنگ وبمو ببندین
و بعد رو کلمه ی لیلی کلیک کنین
عشق (داستان)
ماه دلدادگی و عاشقی
دوستای عزیز فرا رسیدن ماه محرم رو خدمت شما بزرگوارا تسلیت عرض میکنم
با یکی از داستانام که به همین مناسبته در خدمتتونم
لطفا"رو کلمه یعشق کلیک کنین
ی هدیه ی دیگه م براتون دارم که البته شاید بعضیا دیده باشنش
ولی دیدن دوباره ش خالی از لطف نیس
لطفا رو نام مبارک مولام کلیک کنین
ابوالفضل (ع)
اینم ی عکس از آقای کاوه فتوحی هنر پیشه ای که به افتخار نقش آفرینی مولا
حضرت ابوالفضل للعباس (ع) نائل اومدن
دوستایی ام که میخوان بیشتر در مورد آقام قمر منیر بنی هاشم بدونن بیان ادامه ی مطلب
نامه های جودی ابوت و بابا لنگ دراز
نامه ی جودی ابوت به بابا لنگ دراز :
بابا لنگ دراز عزیزم ، تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم .
وقتی میفهمی و می رانی ام چیزی درون دلم فرو می ریزد ، چیزی شبیه غرور..!
بابا لنگ دراز عزیزم لطفا"گاهی خودت را به نفهمی بزن و بگذار دوستت بدارم .
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط دلم را نخواهد خواند..
نمیگذارم... نمیخواهم...
بابا لنگ دراز عزیزم من همینی که هستی دوستت دارم .
حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم...!
نامه ی بابا لنگ دراز به جودی ابوت :
ﺟﻮﺩﯼ! ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺩﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﻫﺪﻓﯽ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺍﻓﻖ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ
ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺧﻂ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ.

حرف دل نوشت :هر دو نامه رو بد جوری میدوستم ، حرفای دل خودمه..
یلــــــدا و تولد مـــــامـــــان
یلدا یعنی طولانی ترین شب عشق،عشق به دوستان و عزیزان،عشق به هویت ایرانی
یلدا یعنی یاد بگیریم که طولانی ترین شب شادی هم بالاخره تموم میشه پس بفکر آینده باشیم
آجیای و داداشیای گلم یلداتون مبارک،آرزوهاتون برآورده..
راستی هر سال شب یلدا تولد مامان مهربونمم هس
مامانی
غمگین نوشت:مامان منو ببخش هیچ وخ نتونستم پسر خوبی برات باشم
هــــــــاچیـــــــــکو
هاچیکو، سگ نر سفید رنگی که در نزدیکی اوداته، آکیتا در کشور ژاپن به دنیا آمد.
داستان زندگی این سگ از زمان تولد و سپس ارتباط صمیمانه او با پروفسور شابرو اوئنو و
سپس وفاداری بیحدش به این پروفسور باعث گردید تا به عنوان اسطوره وفاداری در ژاپن
شناخته شود و پس از مرگش به یک سمبل تبدیل شده و از روی زندگی او کتابی نوشته
و سپس فیلمی تهیه گردیده و در توکیو و در ایستگاه قطاری که هر روز به انتظار ورود
پروفسور شابرو اوئنو میایستاد نیز مجسمه یادبودی بنا گردد.
در ژاپن سگ معروفی با نام هاچیکو به دنیا آمد که زندگی و منش او به افسانه ای
از یاد نرفتنی بدل گشت. هاچیکو سگ سفید نری از نژاد آکیتا که در اوداته ژاپن در نوامبر سال
۱۹۲۳ به دنیا آمد. زمانی که هاچیکو دو ماه داشت به وسیلۀ قطار اوداته به توکیو فرستاده شد
و زمانی که به ایستگاه شیبوئی میرسید قفس حمل آن از روی باربر به پائین می افتد
و آدرسی که قرار بود هاچیکو به آنجا برود گم می شود و او از قفس بیرون آمده و تنها
در ایستگاه به این سو و آن سو میرود در همین زمان یکی از مسافران هاچیکو را پیدا کرده
و با خود به منزل میبرد و به نگهداری از او می پردازد.این فرد پروفسور دانشگاه توکیو
دکتر شابرو اوئنو بود.
پروفسور به قدری به این سگ دلبسته می شود که بیشتر وقت خود را به نگهداری از این سگ
اختصاص می دهد. دور گردن هاچیکو قلاده ای بود که روی آن عدد ۸ نوشته شده بود
(عدد هشت در زبان ژاپنی هاچی بیان می شود و نماد شانس و موفقیت است)
و پروفسور نام اورا هاچیکو می گذارد.
منزل پروفسور در حومه شهر توکیو قرار داشت و هر روز برای رفتن به دانشگاه به ایستگاه قطار
شیبوئی میرفت و ساعت ۴ برمی گشت. هاچیکو یک روز به دنبال پروفسور به ایستگاه می آید
و هرچه شابرو از او می خواهد که به خانه برگردد هاچیکو نمیرود و او مجبور می شود که
خود هاچیکو را به منزل برساند و از قطار آن روز جا می ماند. در زمان بازگشت از دانشگاه
با تعجب می بیند هاچیکو روبروی در ورودی ایستگاه به انتظارش نشسته و با هم به خانه
برمیگردند از آن تاریخ به بعد هرروز هاچیکو و پروفسور باهم به ایستگاه قطار میرفتند و ساعت ۴
هاچیکو جلوی در ایستگاه منتظر بازگشت او می ماند، تمام فروشندگان و حتی مسافران
هاچیکو را می شناختند و با تعجب به این رابطۀ دوستانه نگاه میکردند. در سال ۱۹۲۵
دکتر شابرو اوئنو در سر کلاس درس بر اثر سکتۀ قلبی از دنیا میرود، آن روز هاچیکو
که ۱۸ ماه داشت تا شب روبروی در ایستگاه به انتظار صاحبش می نشیند و خانوادۀ پروفسور به
دنبالش آمده و به خانه میبرندش اما روز بعد نیز مثل گذشته هاچیکو به ایستگاه رفته
و منتظر بازگشت صاحبش می ماند و هربار که خانوادۀ پروفسور جلوی رفتنش را می گرفتند
هاچیکو فرار میکرد و به هر طریقی بود خود را رأس ساعت ۴ به ایستگاه میرساند.
این رفتار هاچیکو خبرنگاران و افراد زیادی را به ایستگاه شیبوئی می کشاند،
و در روزنامه ها اخبار زیادی دربارۀ او نوشته می شد و همه میخواستند از نزدیک با این سگ
باوفاآشنا شوند. هاچیکو خانوادۀ پروفسور را ترک کرد و شبها در زیر قطار فرسودهای میخوابید،
فروشندگان و مسافران برایش غذا می آوردند و او ۹ سال هر بعد از ظهر روبروی در ایستگاه
منتظر بازگشت صاحب عزیزش میماند و در هیچ شرایطی از این انتظار دلسرد نشد و تا زمان
مرگش در مارس ۱۹۳۴ در سن ۱۱ سال و ۴ ماهگی منتظر صاحب مورد علاقهاش باقیماند.
وفاداری هاچیکو در سراسر ژاپن پیچید و در سال ۱۹۳۵ تندیس یادبودی روبروی
در ایستگاه قطار شیبوئی از او ساخته شد.تا امروز تندیس برنزی هاچیکو همچنان
در ایستگاه شیبوئی منتظر بازگشت پروفسور است.
در زمان جنگ جهانی دوم تندیس تخریب شد و در سال ۱۹۴۷ دوباره تندیس جدیدی
از هاچیکو در وعدگاه همیشگی اش بنا شد، اگرچه این بنا حالت ایستاده داشت
و به زیبایی تندیس اول نبود، اما یادبودی بود از وفاداری و عشق زیبای هاچیکو برای مردم ژاپن؛
در سال ۱۹۶۴ تندیس دیگری از هاچیکو همراه با خانواده ای که هرگز،
انتظار و عشق اجازۀ داشتنش را به او نداده بود در اوداته روبروی زادگاهش بنا شد.
آقای جیتارو ناکاگاوا نخست وزیر ژاپن انجمنی برای حفظ و پرورش نژاد آکیتا به وجود آورد
و تندیسی به یادبود هاچیکو بنا نهاد.
حس نوشت:به خاطر عشق این سگ عمیقا"متاثر شدم و بارها گریستم چیزی که شاید برا
عده ای کاملا"نامفهم باشه...سگی بگذار ما هم مردمانیم.
تشکر نوشت از طرف مامان:بچه ها مامانم همه ی گل نوشته هاتونو خوندن و صمیمانه از
بابت احساسات پاکتون تشکر کردند ۱۰۰۰تا..
به تو می اندیشم..
همه
می پرسند :
چیست در زمزمه ی مبهم آب ؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید ،
روی
این آبی آرام بلند ،
که
تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها ؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده ی جام ؟
که
تو چندین ساعت ،
مات
و مبهوت به آن می نگری؟
نه
به ابر ،
نه
به آب ،
نه
به برگ ،
نه
به این آبی آرام بلند ،
نه
به این خلوت خاموش کبوتر ها،
نه
به این آتش سوزنده که لغزیده به جام ،
من
به این جمله نمی اندیشم
من
، مناجات درختان را ، هنگام سحر ،
رقص
عطر گل یخ را با باد ،
نفس
پاک شقایق را در سینه ی کوه ،
صحبت چلچله ها را با صبح ،
نبض
پاینده ی هستی را در گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل ،
همه
را می شنوم ، می بینم .
من
به این جمله نمی اندیشم !
به
تو می اندیشم
ای
سراپا همه خوبی ،
تک
و تنها به تو می اندیشم .
همه
وقت ،
همه
جا ،
من
به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو
بدان این را ، تنها تو بدان !
تو
بیا
تو
بمان با من ، تنها تو بمان !
جای
مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من
فدای تو ، به جای همه گل ها تو بخند .
اینک این من که به پای تو در افتادم
باز
ریسمانی کن از آن موی دراز ،
تو
بگیر ،
تو
ببند !
تو
بخواه
پاسخ چلچله ها را ، تو بگو !
قصه
ی ابر هوا را ، تو بخوان !
تو
بمان با من ، تنها تو بمان !
در
دل ساغر هستی تو بجوش !من همین یک نفس از جرعه ی جانم
باقی است ،
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش
!
ارادت نوشت :من همیشه استاد مشیری رو استاد خودم میدونم با اینکه توفیق دیدارشون نصیبم نشد ولی همیشه تو شعرام پیرو سبک استاد بودم.
توضیح نوشت :همتون شعر "بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم"رو شنیدین ولی من اینجا اثر متفاوتی از استاد که خودم خیلی دوسش دارم رو آوردم و اگه توفیق نصیبم بشه در آینده شعرای دیگه ای از استاد رو براتون میذارم.بیوگرافی استاد تو ادامه مطلب هس دوس داشتین مطالعه کنین.
در باره استاد :استاد رو به علت روح و طبع لطیفشون شاعر صلح طلب و همینطور بخاطر شعر خیلی مشهور "کوچه"شون شاعر "کوچه"نیز لقب دادن.
سال نو مبارک..
ننه سرمارفت و بجاش عمو نوروزاومد ،
زمستونم رفت اما به ما یاد داد که با صبوری و تحمل روزای سخت
میشه به شادی و بهاررسید ، تو این روزای شاد شادیمونو با
اونایی که دستاشون خالی و اما دلاشون پر عشقهقسمت کنیم..!!
لبخند ابدیتون آرزومه ، سالنوتونمبارک..
اختر چرخ ادب..
برترین شاعــــــــــره ی تاریخ ادبیات ایران
بـــــــانو پرویـــــــــن اعتصـــــــــــامی
سلام بچه ها، راستش خیلی وخ بود آپ نکرده بودم و خیلی وخ بود که
دلم میخواس از خانوم اعتصامی مطلبی بذارم.آخه من عاشق شخصیت و
شعرای خانوم اعتصامی هستم.
نمیدونم این همشهری بودنمون رو علاقه ی من تاثیری گذاشته یا نه
ولی کیه که ی بار طعم شهد شعرای ایشون رو بچشه و تشنه ی اشعار ایشون نشه؟
بانویی که سراسر دیوانش پره از درس انسانیت و معرفت و بیداری وجدان انسانی.
کسی که تو عنفوان جوانی دست از دنیای بی وفاشست و به دیدار معشوق شتافت.
بانویی که اگه عمرشون به دنیا باقی بود شاید دست خیلی از شعرای
مرد رو هم از پشت می بست.امیدوارم این آپ بتونه انگیزه ای تو وجودتون ایجاد کنه که
تو همین روزا برین سر وخت دیوان اشعارشون و برا روحشون فاتحه ای بخونین.
مقبره ی ایشون و پدر بزرگوارشون تو صحن حرم حضرت معصومه (س)
تو شهر مقدس قمه.من هر وخ که قم برم برا عرض ارادت و نثار فاتحه
خدمتشون میرسم.تو ادامه قطعه شعری رو که ایشون برا سنگ مزار خودشون
سرودن و بخط خودشونه تقدیمتون میکنم..
اگه دوس داشتین بیشتر در مورد ایشون بدونین سری به ادامه ی مطلب بزنین
این آپ تقدیم شد به همه ی دوستای مهربونم و علی الخصوص آبجیای شاعره م
شیدا ، مرجانو پریناز..
تبریک نوشت:پیشاپیش روز زن و مادر رو خدمت شما تبریک میگم
معذور نوشت:بچه ها اگه کمتر و دیر به دیر بهتون میسرم منو ببخشین
درد گردنم بدجور اذیت میکنه و امونمو بریده..
نقطه ی آغاز..!
وبازهـماردیبهــشت
Article 0
به پای کسی پیر شو که به پات جوونیشو گذاشته
و به پای کسی جوونیتو بذار که به پات پیریشو بذاره..!!
ناچار نوشت: دیگه نمیتونم مثه سابق بهتون بسرم..
شاید آخرای کار..
نمیتونم بیام.حرفامو با این جمله شروع کردم تا دوستای جدیدی که میان و درخواست
دوستی میدن ببینن.و البته شرمنده م از روی دوستای قدیمیم.راستش چن وخ پیشا
میخواستم پست خداحافظی بذارم ولی آبجی ستاره نذاشتن.آخه فایده ی اینجوری
موندن چیه؟دیگه به آخرای کارم تو وب رسیدم.حالا ی چن وختی ام هستم و بعد ببینم
تا کی میتونم دووم بیارم.ولی قطعا"موقعی که بخوام برم با خداحافظی رسمی
خواهد بود.از همه ی عزیزایی که نتونستم بهشون سر بزنم صمیمانه معذرت میخوام.
ایشااله فرصتی دس بده تا از خجالتتون درآرم.شبهای قدره برام دعا کنین
خیلی محتاج دعاهاتونم.دوستون دارم.۱۰۰۰تا..
خداحافظ بچه ها..
بالاخره روزی رو که ازش ترس داشتم رسید.. سلام عزیزای من
خیلی سخته که بخوای از رفتن بنویسی.از بغضی که تو گلوته.همیشه نوشتن از
رفتن دردناکه.وختی که وابسته شدی رفتن با مردن هیچ فرقی نداره.
الان که دارم اینا رو مینویسم دارم اشک می ریزم،چیزی که هیچ وخ بابتش
خجالت نکشیدم.اینکه مردم و مرد نباس گریه کنه چیزی بیهوده ایه واسه من
سه و سال و نیم مثه برق و باد گذش.مثه ثانیه های عمرمون که بی رحمانه دارن میگذرن
تو این مدت تو این "کوچه های دلتنگیم"دوستای زیادی پیدا کردم.
بعضیاشون بی وفا بودن و خیلی زود ترکم کردن.بعضیام تا این اواخر بودن و بعضیام..
اما مهم اینه که من تو این مدت چیزای زیادی یاد گرفتم.
تلخیا و خوشیا زیادی رو تجربه کردم.تلخیا که هیچ اما بابت خوشیاش ازتون ممنونم
آبجیا و داداشیای گلم ازتون خواهش میکنم اگه دینی به گردنتون دارم.اگه اذیتتون کردم.
اگهناخواسته چیزی گفتم که باعث رنجشتون شده منو حلال کنین
کاش میتونستم بیشتر از اینا پیشتون باشم و غمخوارتون.
نارنجی دلش واستون میتنگه..
آخ کاش میشد همه خوشیای دنیا ابدی بود.
من میرم اما یاد و خاطراتم اینجا و تو دلاتون میمونه.
نظرای این پستو برا ی مدت کوتاهی باز میذارم و بعدش تموم نظرات بسته میشه.
دلم میخواس از بعضیا اسم بیارم اما نه شاید اینجوری بهتر باشه.
نارنجیبرا همتون مهربون بود و همیشه بیادتون خواهد بود.
خداحافظ ۱۰۰۰تا..
نامه های جودی ابوت و بابا لنگ دراز
نامه ی جودی ابوت به بابا لنگ دراز :
بابا لنگ دراز عزیزم ، تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم .
وقتی میفهمی و می رانی ام چیزی درون دلم فرو می ریزد ، چیزی شبیه غرور..!
بابا لنگ دراز عزیزم لطفا"گاهی خودت را به نفهمی بزن و بگذار دوستت بدارم .
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط دلم را نخواهد خواند..
نمیگذارم... نمیخواهم...
بابا لنگ دراز عزیزم من همینی که هستی دوستت دارم .
حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم...!
نامه ی بابا لنگ دراز به جودی ابوت :
ﺟﻮﺩﯼ! ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺩﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﻫﺪﻓﯽ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺍﻓﻖ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻗﺪﺭﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ
ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺧﻂ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ.

حرف دل نوشت :هر دو نامه رو بد جوری میدوستم ، حرفای دل خودمه..
یلــــــدا و تولد مـــــامـــــان
یلدا یعنی طولانی ترین شب عشق،عشق به دوستان و عزیزان،عشق به هویت ایرانی
یلدا یعنی یاد بگیریم که طولانی ترین شب شادی هم بالاخره تموم میشه پس بفکر آینده باشیم
آجیای و داداشیای گلم یلداتون مبارک،آرزوهاتون برآورده..
راستی هر سال شب یلدا تولد مامان مهربونمم هس
مامانی
غمگین نوشت:مامان منو ببخش هیچ وخ نتونستم پسر خوبی برات باشم
هــــــــاچیـــــــــکو
هاچیکو، سگ نر سفید رنگی که در نزدیکی اوداته، آکیتا در کشور ژاپن به دنیا آمد.
داستان زندگی این سگ از زمان تولد و سپس ارتباط صمیمانه او با پروفسور شابرو اوئنو و
سپس وفاداری بیحدش به این پروفسور باعث گردید تا به عنوان اسطوره وفاداری در ژاپن
شناخته شود و پس از مرگش به یک سمبل تبدیل شده و از روی زندگی او کتابی نوشته
و سپس فیلمی تهیه گردیده و در توکیو و در ایستگاه قطاری که هر روز به انتظار ورود
پروفسور شابرو اوئنو میایستاد نیز مجسمه یادبودی بنا گردد.
در ژاپن سگ معروفی با نام هاچیکو به دنیا آمد که زندگی و منش او به افسانه ای
از یاد نرفتنی بدل گشت. هاچیکو سگ سفید نری از نژاد آکیتا که در اوداته ژاپن در نوامبر سال
۱۹۲۳ به دنیا آمد. زمانی که هاچیکو دو ماه داشت به وسیلۀ قطار اوداته به توکیو فرستاده شد
و زمانی که به ایستگاه شیبوئی میرسید قفس حمل آن از روی باربر به پائین می افتد
و آدرسی که قرار بود هاچیکو به آنجا برود گم می شود و او از قفس بیرون آمده و تنها
در ایستگاه به این سو و آن سو میرود در همین زمان یکی از مسافران هاچیکو را پیدا کرده
و با خود به منزل میبرد و به نگهداری از او می پردازد.این فرد پروفسور دانشگاه توکیو
دکتر شابرو اوئنو بود.
پروفسور به قدری به این سگ دلبسته می شود که بیشتر وقت خود را به نگهداری از این سگ
اختصاص می دهد. دور گردن هاچیکو قلاده ای بود که روی آن عدد ۸ نوشته شده بود
(عدد هشت در زبان ژاپنی هاچی بیان می شود و نماد شانس و موفقیت است)
و پروفسور نام اورا هاچیکو می گذارد.
منزل پروفسور در حومه شهر توکیو قرار داشت و هر روز برای رفتن به دانشگاه به ایستگاه قطار
شیبوئی میرفت و ساعت ۴ برمی گشت. هاچیکو یک روز به دنبال پروفسور به ایستگاه می آید
و هرچه شابرو از او می خواهد که به خانه برگردد هاچیکو نمیرود و او مجبور می شود که
خود هاچیکو را به منزل برساند و از قطار آن روز جا می ماند. در زمان بازگشت از دانشگاه
با تعجب می بیند هاچیکو روبروی در ورودی ایستگاه به انتظارش نشسته و با هم به خانه
برمیگردند از آن تاریخ به بعد هرروز هاچیکو و پروفسور باهم به ایستگاه قطار میرفتند و ساعت ۴
هاچیکو جلوی در ایستگاه منتظر بازگشت او می ماند، تمام فروشندگان و حتی مسافران
هاچیکو را می شناختند و با تعجب به این رابطۀ دوستانه نگاه میکردند. در سال ۱۹۲۵
دکتر شابرو اوئنو در سر کلاس درس بر اثر سکتۀ قلبی از دنیا میرود، آن روز هاچیکو
که ۱۸ ماه داشت تا شب روبروی در ایستگاه به انتظار صاحبش می نشیند و خانوادۀ پروفسور به
دنبالش آمده و به خانه میبرندش اما روز بعد نیز مثل گذشته هاچیکو به ایستگاه رفته
و منتظر بازگشت صاحبش می ماند و هربار که خانوادۀ پروفسور جلوی رفتنش را می گرفتند
هاچیکو فرار میکرد و به هر طریقی بود خود را رأس ساعت ۴ به ایستگاه میرساند.
این رفتار هاچیکو خبرنگاران و افراد زیادی را به ایستگاه شیبوئی می کشاند،
و در روزنامه ها اخبار زیادی دربارۀ او نوشته می شد و همه میخواستند از نزدیک با این سگ
باوفاآشنا شوند. هاچیکو خانوادۀ پروفسور را ترک کرد و شبها در زیر قطار فرسودهای میخوابید،
فروشندگان و مسافران برایش غذا می آوردند و او ۹ سال هر بعد از ظهر روبروی در ایستگاه
منتظر بازگشت صاحب عزیزش میماند و در هیچ شرایطی از این انتظار دلسرد نشد و تا زمان
مرگش در مارس ۱۹۳۴ در سن ۱۱ سال و ۴ ماهگی منتظر صاحب مورد علاقهاش باقیماند.
وفاداری هاچیکو در سراسر ژاپن پیچید و در سال ۱۹۳۵ تندیس یادبودی روبروی
در ایستگاه قطار شیبوئی از او ساخته شد.تا امروز تندیس برنزی هاچیکو همچنان
در ایستگاه شیبوئی منتظر بازگشت پروفسور است.
در زمان جنگ جهانی دوم تندیس تخریب شد و در سال ۱۹۴۷ دوباره تندیس جدیدی
از هاچیکو در وعدگاه همیشگی اش بنا شد، اگرچه این بنا حالت ایستاده داشت
و به زیبایی تندیس اول نبود، اما یادبودی بود از وفاداری و عشق زیبای هاچیکو برای مردم ژاپن؛
در سال ۱۹۶۴ تندیس دیگری از هاچیکو همراه با خانواده ای که هرگز،
انتظار و عشق اجازۀ داشتنش را به او نداده بود در اوداته روبروی زادگاهش بنا شد.
آقای جیتارو ناکاگاوا نخست وزیر ژاپن انجمنی برای حفظ و پرورش نژاد آکیتا به وجود آورد
و تندیسی به یادبود هاچیکو بنا نهاد.
حس نوشت:به خاطر عشق این سگ عمیقا"متاثر شدم و بارها گریستم چیزی که شاید برا
عده ای کاملا"نامفهم باشه...سگی بگذار ما هم مردمانیم.
تشکر نوشت از طرف مامان:بچه ها مامانم همه ی گل نوشته هاتونو خوندن و صمیمانه از
بابت احساسات پاکتون تشکر کردند ۱۰۰۰تا..
به تو می اندیشم..
همه می پرسند :
چیست در زمزمه ی مبهم آب ؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید ،
روی این آبی آرام بلند ،
که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها ؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده ی جام ؟
که تو چندین ساعت ،
مات و مبهوت به آن می نگری؟
نه به ابر ،
نه به آب ،
نه به برگ ،
نه به این آبی آرام بلند ،
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام ،
من به این جمله نمی اندیشم
من ، مناجات درختان را ، هنگام سحر ،
رقص عطر گل یخ را با باد ،
نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه ،
صحبت چلچله ها را با صبح ،
نبض پاینده ی هستی را در گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل ،
همه را می شنوم ، می بینم .
من به این جمله نمی اندیشم !
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی ،
تک و تنها به تو می اندیشم .
همه وقت ،
همه جا ،
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را ، تنها تو بدان !
تو بیا
تو بمان با من ، تنها تو بمان !
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو ، به جای همه گل ها تو بخند .
اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز ،
تو بگیر ،
تو ببند !
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را ، تو بگو !
قصه ی ابر هوا را ، تو بخوان !
تو بمان با من ، تنها تو بمان !
در دل ساغر هستی تو بجوش !من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است ،
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش !
ارادت نوشت :من همیشه استاد مشیری رو استاد خودم میدونم با اینکه توفیق دیدارشون نصیبم نشد ولی همیشه تو شعرام پیرو سبک استاد بودم.
توضیح نوشت :همتون شعر "بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم"رو شنیدین ولی من اینجا اثر متفاوتی از استاد که خودم خیلی دوسش دارم رو آوردم و اگه توفیق نصیبم بشه در آینده شعرای دیگه ای از استاد رو براتون میذارم.بیوگرافی استاد تو ادامه مطلب هس دوس داشتین مطالعه کنین.
در باره استاد :استاد رو به علت روح و طبع لطیفشون شاعر صلح طلب و همینطور بخاطر شعر خیلی مشهور "کوچه"شون شاعر "کوچه"نیز لقب دادن.
سال نو مبارک..
ننه سرمارفت و بجاش عمو نوروزاومد ،
زمستونم رفت اما به ما یاد داد که با صبوری و تحمل روزای سخت
میشه به شادی و بهاررسید ، تو این روزای شاد شادیمونو با
اونایی که دستاشون خالی و اما دلاشون پر عشقهقسمت کنیم..!!
لبخند ابدیتون آرزومه ، سالنوتونمبارک..
اختر چرخ ادب..
برترین شاعــــــــــره ی تاریخ ادبیات ایران
بـــــــانو پرویـــــــــن اعتصـــــــــــامی
سلام بچه ها، راستش خیلی وخ بود آپ نکرده بودم و خیلی وخ بود که
دلم میخواس از خانوم اعتصامی مطلبی بذارم.آخه من عاشق شخصیت و
شعرای خانوم اعتصامی هستم.
نمیدونم این همشهری بودنمون رو علاقه ی من تاثیری گذاشته یا نه
ولی کیه که ی بار طعم شهد شعرای ایشون رو بچشه و تشنه ی اشعار ایشون نشه؟
بانویی که سراسر دیوانش پره از درس انسانیت و معرفت و بیداری وجدان انسانی.
کسی که تو عنفوان جوانی دست از دنیای بی وفاشست و به دیدار معشوق شتافت.
بانویی که اگه عمرشون به دنیا باقی بود شاید دست خیلی از شعرای
مرد رو هم از پشت می بست.امیدوارم این آپ بتونه انگیزه ای تو وجودتون ایجاد کنه که
تو همین روزا برین سر وخت دیوان اشعارشون و برا روحشون فاتحه ای بخونین.
مقبره ی ایشون و پدر بزرگوارشون تو صحن حرم حضرت معصومه (س)
تو شهر مقدس قمه.من هر وخ که قم برم برا عرض ارادت و نثار فاتحه
خدمتشون میرسم.تو ادامه قطعه شعری رو که ایشون برا سنگ مزار خودشون
سرودن و بخط خودشونه تقدیمتون میکنم..
اگه دوس داشتین بیشتر در مورد ایشون بدونین سری به ادامه ی مطلب بزنین
این آپ تقدیم شد به همه ی دوستای مهربونم و علی الخصوص آبجیای شاعره م
شیدا ، مرجانو پریناز..
تبریک نوشت:پیشاپیش روز زن و مادر رو خدمت شما تبریک میگم
معذور نوشت:بچه ها اگه کمتر و دیر به دیر بهتون میسرم منو ببخشین
درد گردنم بدجور اذیت میکنه و امونمو بریده..